لوچه پیچک. عملی که کودکان کنند استهزاء کسی را با کج کردن دهان و بعض پاره های روی. ادا. شکلک. عمل والوچانیدن کسی را. دهان و خطهای روی را بر کسی کج کردن به نشانۀ اینکه تو بدین صورت و شکلی. (یادداشت مؤلف). - دهن کجی کردن به کسی، خود را به طور استهزا شبیه او نمودن. شبیه او ساختن. شکلک او را در آوردن. (یادداشت مؤلف). - ، عکس العمل مخالف نشان دادن کسی را، به رغم میل و خواست کسانی یا کسی رفتار کردن
لوچه پیچک. عملی که کودکان کنند استهزاء کسی را با کج کردن دهان و بعض پاره های روی. ادا. شکلک. عمل والوچانیدن کسی را. دهان و خطهای روی را بر کسی کج کردن به نشانۀ اینکه تو بدین صورت و شکلی. (یادداشت مؤلف). - دهن کجی کردن به کسی، خود را به طور استهزا شبیه او نمودن. شبیه او ساختن. شکلک او را در آوردن. (یادداشت مؤلف). - ، عکس العمل مخالف نشان دادن کسی را، به رغم میل و خواست کسانی یا کسی رفتار کردن
دست کج بودن. داشتن دستی ناراست، کنایه از دزدی. (از آنندراج). معتاد بودن به دزدی: ای زلف مبر دل کسان را این دست کجی ز سر بدر کن. فوجی نیشابوری (از آنندراج)
دست کج بودن. داشتن دستی ناراست، کنایه از دزدی. (از آنندراج). معتاد بودن به دزدی: ای زلف مبر دل کسان را این دست کجی ز سر بدر کن. فوجی نیشابوری (از آنندراج)